فرهنگ امروز/ پوریا گلشناس: در تماشاخانه پالیز هماکنون نمایش «مارکس و کوکاکولا»، نوشته نیل اسکو به کارگردانی کیانوش اخباری، اجرا میشود. این متن روایت زندگی دو دانشجویی است که در وقایع اعتراضی می ٦٨ در فرانسه با هم آشنا میشوند، رابطهشان بالا میگیرد و فرازونشیبهای زیادی را از سر میگذرانند. هسته اصلی این روایت به نحوی دستمایهکردن شوروحال جوانان آن دوره فرانسه که همگی بهشدت زیر تأثیر وقایع و بیانیههای انقلابی قرار گرفته بودند، برای پیریزی درامی مبتنی بر طنزی انتقادی است. صحنههای بعدی به دهه ٧٠ مربوط میشوند. در این زمان آیدا و مورتون در تطبیق رابطه واقعیشان با عقاید رادیکالشان دچار بحران میشوند. تا آنجا که سلطه اندیشههای فمنیستی بر آیدا درآخر باعث میشود گرایشات همجنسخواهانه پیدا کند و این رابطه به هزار دلیل مشابه که همگی متأثر از دیدگاههای روشنفکرمآبانه آن دوران است، میان آن دو بارها به بحران و جدایی میانجامد، با وجود آنکه هر دو معترفاند همدیگر را دوست دارند، نمیتوانند با هم بمانند. این درام طنزآمیز، به لحاظ ایده مرکزی شبیه کاری است که برتولوچی در فیلم مشهورش «رؤیاپردازان» انجام داد. گذر زمان نشان میدهد آنها در اواخر دهه ٧٠ دیگر نهفقط به آن دیدگاههای برابریخواهانه و انقلابی پایبند نیستند، بلکه صرفا تبدیل به بورژواهای فرانسوی شدهاند که گذشته، یعنی می ٦٨ را خاطرهباورانه و به نحوی نوستالژیک به یاد میآورند. عبارت «مارکس و کوکاکولا» نیز طعنهآمیز همین تناقض را پیش میکشد: مورتون بهشدت به نوشیدنی کوکاکولا- که از بارزترین نمادهای سرمایهداری آمریکایی در آن دوران است- علاقهمند و در طول نمایش و در سالها همواره مشغول نوشیدن کوکاکولاست.
اجرای کیانوش اخباری اما دارای ویژگیهای جالبتوجهی است که در اینجا مورد نظر است؛ نخست اینکه او پردهای دایرهشکل را وسط صحنه گذاشته است و حین نمایش با پروژکتور تصاویری را روی این پرده میاندازد. این اجرای گرافیکی صحنههای نمایش را به لحاظ مفاهیمی که به ذهن متبادر میکند و فضاهایی که در پی پرداخت به آنهاست، به نحوی سمبولیک بازنمایی میکند. این تلاشی است برای ایجاد یک امکان اجرائی در کنار اجرای صرف متن برای فضاسازیهای اجرائی مدرنتر. اجرا در این فضاسازیها، مگر در چند مورد معدود، بهشدت متأثر از هنرهای مدرن دهه ٦٠ است؛ مثل اشکالی از تایپوگرافی که به فیلمهای گدار هم راه پیدا کرده بودند. اخباری نیز بهشدت متأثر از زیباشناسی مدرن هنر دهههای ٦٠ و ٧٠ فرانسه یا حتی هنر پاپ آمریکاست: نورهای نئون که به واژهها و حروف میپرداختند و جملات سرراست و عجیبی را شعارگونه داد میزنند که انگاری خود جزئی از همان تبلیغات زندگی ابرشهری مدرن هستند، مثل کارهای جونی هولتزر، باربارا کروگر و بروس نومان. کاربرد این پرده در این نمایش دو وجه دارد: یکی همین که اشاره شد: تصاویر روی پرده به نحوی رمزآلود، هنگام اجرای دو بازیگر تلاش میکنند به نحوی سمبولیک همان معناهای ضمنی متن یا همان فضاها را القا کنند. در چنین جایگاهی پرده نوعی چاشنی است برای روایتی که روی صحنه رخ میدهد. ما میتوانیم معنای ضمنی متن و خط روایت را بدون نیاز به چنین تصاویری هم درک کنیم. این تصاویر ساخته و پرداختهشده که میکوشند معنایی به متن دهند، هراندازه که به لحاظ ساخت و صورت خوب باشند- که ما نمیخواهیم در اینجا به آن بپردازیم- نوعی چارچوبدادن به فهم مخاطب در فهم خود متن هستند. بنابراین روش خوبی برای فضاسازی زیباشناختی در مورد اجرای چنین متنی به نظر نمیرسند. اما وجه دوم: در میان پردهها یا در فاصله زمانی خالی میان صحنهها، ما یکسری تصاویر مستند و یکسری فیلم کوتاه آوانگارد به شکل استاپموشن میبینیم که همگی ایدههای چپگرایانه و ضدسرمایهداری دارند. در یک مورد ما استاپموشن «دیالاک» اثر «یان شوانکمایر» را کامل میبینیم. این بهنوبه خود بسیار دور از تصور است. ناگفته پیداست این ویدئوها با ایده مرکزی خود متن ناسازگارند. ازاینرو که اسکو در این متن دارد ایدههای رادیکال دانشجویان را به سخره میگیرد و این جریانات را دستمایه میکند. اما ویدئوها موقعیتهایی انقلابی را در جریانات ٦٨ با موسیقی انقلابی در زمینه بازمینمایند؛ تصاویری از زدوخوردهای خیابانی دانشجویان با پلیس ضدشورش و سخنرانیهای انقلابی خیابانی. این تناقض میتواند یک تعمد فرض شود و ما آن را بهعنوان یک رویکرد زیباشناختی دیگر در این اجرا مدنظر آوریم. به این شکل که اخباری میکوشد با پیشکشیدن تصاویری از خیابانها در می ٦٨ و فضای انقلابی آن دوران و حتی با تصاویری از مارتین لوتر کینگ، ایده متن را تا سرحد ممکن پیش ببرد، به این معنا که بخواهد همه جنبشهای انقلابی چپگرایانه را با چنین خوانش طنزآمیزی به سخره بگیرد، یعنی با تأکید دوچندان بر تناقض و طنز پنهان موجود در متن پافشاری کند. البته شاید گفته شود چنین رویکردی به جریانهای انقلابی نامنصفانه است. فرض دیگری نیز وجود دارد و آن این است که اینهمه صرفا یک سوءتفاهم باشد. ممکن است این اجرا در فهم درست متن دچار یک اشکال جدی باشد که البته دلیلی نیز بر این ادعا وجود دارد. اخباری صحنههای این نمایشنامه را برعکس اجرا میکند. یعنی داستان نمایش به جای آنکه همانطور که در خود متن هست جلو برود، برعکس از صحنه آخر شروع میشود و به صحنه اول ختم میشود. این عمل تعمدی بیتردید باید دلیلی داشته باشد. در این صورت واضح است نمایش به جای آنکه در مضحکترین شرایط موجود در متن تمام شود، دقیقا در روزهای انقلابی می ٦٨ تمام میشود؛ یعنی اول داستان نمایشنامه. ممکن است به ذهن هرکس خطور کند اینکار میتواند یک دلالت سیاسی داشته باشد. تصاویری که روی پرده میافتند و همچنین نور سرخی که روی صحنه میافتد، ذهن ما را ترغیب میکنند تا به این تصور دامن بزنیم که اینهمه از روی تعمد است و دلالت معنایی این تعمد را میتوان گونهای دعوت به یک امر سیاسی دانست. در یک صحنه، دقیقا آنجایی که اسکو میخواهد نقد پوزخندآمیزی به ایدههای انقلابی چپگرایانه داشته باشد، ما برعکس با پرداختی بسیار انقلابی و بسیار تکاندهنده در این اجرا مواجه میشویم. بنابراین نمایش ازاینرو برعکس اجرا میشود تا به نوبه خود دعوتی رادیکال به کنش سیاسی و انقلابی باشد. اما ناگفته پیداست این با ایده اصلی خود اسکو در نوشتن این نمایشنامه بسیار متناقض است.
روزنامه شرق
نظر شما